به این ترتیب، از بین موضوعاتى که به حال خود رها شده و پرده ابهام آن را فراگرفته است به مسئله مُلکِ مَلِک زوزن برمىخوریم که خطّه آن، واقع در جنوب خراسان، از همان ابتداى حمله مغول بر سر راه این مهاجمین قرار گرفت و با وجود عظمت و اهمیت آن در زمان خود به زودى نام مُلک و مَلِک و کردههاى برجسته او همه فراموش شد.
گفتهها و شنیدهها، روایات و حکایات، سپس فراموشى و نسیان، با سرعتى تمام ذات و شخصیت این جنگسالار و سیاستمدار بزرگ را تحت سیطره درآورده و پایتخت او، با چنان اشتهارى که در دوران پیش از مغول داشت، به تدریج مبدل به تودهاى از ویرانههاى شکلباخته گردید. تنها بازمانده سرافراشته آن استخوانبندى مسجد جامع آن است که هنوز هم علىرغم خرابىها و ضایعاتى که به آن وارد شده، عظمت خویش را حفظ کرده است. این مسجد عظیم که خود نمایانگر اعمال و آرزوهاى بزرگ مَلِک زوزن بود همچون بسیارى از کارهاى سیاسى او نیمهکاره مانده زیرا همزمان با ظهور مغولها در سرحدات امپراطورى خوارزمشاهیان، دشمنان مَلِک او را از میان برداشتند. شاید اگر ایشان از بُعد حمله مغول بویى برده بودند به این کار دست نمىزدند زیرا که توانایى نظامى و مکنت ملک زوزن بسیار بود و اتحادش با خوارزمشاه مىتوانست از همان ابتدا جلوى حمله مغول را بگیرد.
از نظر سعدى، یک ادیب، این شخصیت به قدر کافى شهرت داشته که بدون هیچ نوع توضیح یا معرفى، نام او را در گلستان بیاورد[1]، ولى مارکوپولو، بازرگان، درباره او چنان سکوت کرده که گویى هرگز مَلِکى وجود نداشته است. این خاموشى خود نمایانگر دگرگونىهاى ژرف دوران مغول است زیرا این تاجر ونیزى از خود زوزن و یا دستکم از زمینهایى که از نیمقرن پیش از عبور او جزو حوزه زوزن بوده، رد شده است.
پرده فراموشى و از نظر محوشدگى آن چنان ضخیم بوده که هیچ یک از سیاحان جدید درصدد رفتن به زوزن برنیامدهاند. در اوایل قرن، حتى کاشفان و نویسندگان تاریخ هنر چون ارنست دیتز Ernst Diez و سپس ارنست هرتسفلد Ernst Herzfeld ، در حالى که بناهاى تاریخى خرگرد را که در چند فرسنگى زوزن است، مطالعه مىکردهاند[2] به موجودیت مسجد عظیم آن پى نبردهاند. بدون تردید، اگر تیمورتاش وزیر قدرتمند دربار رضاشاه، در سال 1939 آندره گدار را در جریان وجود چنین مسجدى نمىگذاشت،
این بنا از دید و قلم او نیز پنهان مىماند. این وزیر توانا که از ملاکان بزرگ بوده، زمینهایى در همان ناحیه داشته است.[3]
نه گدار و نه هیچ یک از سیاحان، باستانشناسان و نگارندگان تاریخ و تاریخ هنر که در گذشته به زوزن رفتهاند متوجه نشدهاند که نهتنها به تحسین ویرانههاى یک بناى عظیم مشغولند بلکه به بازماندهها و ویرانههاى شهرى مىنگرند که در زیر آوارهاى خود مدفون و پنهان شده است. این ناآگاهى تا دهه 80 میلادى که نویسنده این سطور به زوزن رفت ادامه داشت و از آن زمان سازمان میراث فرهنگى کشور وارد عمل شد و به تدریج مسجد را از خطر انهدام کامل رهاند. تاکنون مرمت مسجد، نقشهبردارى و بررسىهاى باستانشناسى ویرانههاى زوزن بدون وقفه ادامه داشته است. از جمله مسجد از راه فتوگرامترى به طور سهبعدى در فضا ترسیم گردیده و قابل رؤیت در رایانه مىباشد.
اموال مَلِک زوزن بیکران بوده و ثروت او کلان. فرمان او از حد و مرزهاى جنوبى نیشابور تا بنادر شمالى شبه جزیره عربستان و از مرزهاى شرقى فارس تا حد و حدود غربى کابلستان و سند به اجرا در مىآمده است. در جایى دارایى و زر او خشم و غضب و آشفتگى خوارزمشاه، اسکندر ثانى و پشتیبان او را تسکین مىداده، [4]و در جایى دیگر حتى پس از مرگ او نیز، این اموال، بیهوده به جیحون (آمودریا) آورده مىشد تا از آن علیه مغولها استفاده گردد.[5] پس این ملک قوامالدین مؤیدالملک، تاجالدین، امینالدین خواجه رضىالدین ابوبکر بن على، زوزنى، نیشابورى، اجل، ملِک زوزن، ملِک معظّم، که خوارزمشاه او را این چنین نامیده، که بوده است؟[6
.: Weblog Themes By Pichak :.